ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان


وی حرص تو افزوده رو کم ترکوا برخوان

از اسپک و از زینک پربادک و پرکینک


وز غصه بیالوده رو کم ترکوا برخوان

در روده و سرگینی باد هوس و کینی


ای غافل آلوده رو کم ترکوا برخوان

ای شیخ پر از دعوی وی صورت بی معنی


نابوده و بنموده رو کم ترکوا برخوان

منگر که شه و میری بنگر که همی میری


در زیر یکی توده رو کم ترکوا برخوان

آن نازک و آن مشتک آن ما و من زشتک


پوسیده و فرسوده رو کم ترکوا برخوان

رخ بر رخ زیبایان کم نه بنگر پایان


رخسار تو فرسوده رو کم ترکوا برخوان

گر باغ و سرا داری با مرگ چه پا داری


در گور گل اندوده رو کم ترکوا برخوان

رفتند جهان داران خون خواره و عیاران


بر خلق نبخشوده رو کم ترکوا برخوان

تابوت کسان دیده وز دور بخندیده


وان چشم تو نگشوده رو کم ترکوا برخوان

بس کن ز سخن گویی از گفت چه می جویی


ای بادبپیموده رو کم ترکوا برخوان